روایت مردمی که ترور بیدارترشان کرد
- شناسه خبر: 4537
- تاریخ و زمان ارسال: 14 دی 1402 ساعت 07:23
- بازدید : 1,030
- نویسنده: کرمان 1400
به گزارش سرویس سیاسی کرمان۱۴۰۰؛ هنوز روز سالگرد حاجقاسم نشده بود اما جمعیت چشمگیری برای زیارتش به گلزارشهدا آمده بودند، طریقالشهدا حال و هوای خاصی داشت؛ موکبها عاشقانه خدمت میکردند و مردم موج موج این راه را میپیمودند.
شکوه و عظمت این مراسمات دشمن را بیشتر از پیش ترسانده بود، ترس از ادامه یافتن مکتب حاجقاسم، همان حاجقاسمی که دشمن از نامش هم میترسد و همین شد که دست به ترور زدند و روز گذشته جمع زیادی از هموطنانمان را به شهادت رساندند و ثابت کردند که حتی از زائر حاجقاسم هم ترس دارند.
آنها انتظار داشتند با این کار کثیفشان جلوی ادامه این راه را بگیرند و گمان میکردند مردم میترسند و امروز دیگر کسی به گلزارشهدا نمیآید، اما این چنین نشد و نخواهد شد.
من هم همچون روزهای گذشته راهی گلزارشهدا شدم؛ جمعیت کمتر که نشده بود، شاید بیشتر هم شده بود؛ مردم امروز با قبلی آکنده از درد و اندوهِ بیشتر اینجا بودند.
در ابتدای مسیر همان محلی که این اقدام بزدلانه رخ داده بود، عده زیادی جمع شده بودند و در حال شعار دادن بودند؛ فردی هم با قرار دادن شاخه گل در این مکان یاد شهدا را گرامی میداشت.
حتی آسفالت مسیر هم سوراخ سوراخ شده بود، وای از شهدا و مجروحین که خدا میداند چه بر سرشان آمده است.
در همان حوالی فردی را دیدم که از ظاهر و لهجهاش حدس زدم باید از افغانستان آمده باشد، با او همکلام شدم، حدسم درست بود و او نامش امین اسفندیاری و عضو لشکر فاطمیون بود.
امین اسفندیاری گفت: دشمنان در تمام جبههها شکست خوردهاند و به همین دلیل دست به اقدامات بزدلانه میزنند.
او افزود: جبهه مقاومت زنده است و عقبنشینی ندارد و انشاءالله انتقام این حادثه تروریستی را خواهیم گرفت.
کمی جلوتر رفتم؛ از بانویی که قطرات اشک بر روی گونههایش قل میخورد، پرسیدم که چرا امروز به اینجا آمدی؟ نمیترسی؟ و او گفت: باز هم میآییم، بیشتر از قبل میآییم، خدا لعنت کند عاملان این حادثه را، آنها باید بدانند که ما از شهادت ترسی نداریم بلکه شهادت آرزوی ما است.
جلوتر که رفتم دیدم موکبها همچون روزهای گذشته در حال فعالیت هستند؛ تنها تفاوتی که احساس میشد، خشم مردم بود که عاملان این حادثه را لعنت میکردند و مصمم برای ادامه این راه و گرفتن انتقام بودند.
در میانه مسیر با بانوی دیگری که زیر لب در حال لعنت کردن دشمن بود، همراه شدم؛ او گفت: ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم و از این اتفاقات ترسی نداریم، اتفاقا امروز بیشتر دوست داشتیم بیاییم تا دشمن بفهمد این راه ادامه دارد و خالی نخواهد شد.
مسیر همان زیباییهای روز قبل را داشت و بساط چای آتشی امروز هم برپا بود.
جوانی که در میانه مسیر بر زمین نشسته بود و سینی خرمایی را بر سر گذاشته بود، بلافاصله مرا یاد مسیر اربعین انداخت، یاد پسربچهای که سینی آب را بر سر گذاشته بود و میگفت: «مای بارد، مای بارد».
دیروز کرمان هم کربلایی دیگر شده بود، شهر خونهای به ناحق ریخته، در حالی که فکر کربلا را در سر داشتم به پیرمردی برخوردم که پرچم مطهر امام حسین(ع) را در دست داشت؛ جلو رفتم و پرچم را بوسیدم؛ کمی آرام گرفتم و به مسیر ادامه دادم.
هرکس به هر طریقی که میتوانست خدمت میکرد؛ اینجا پیرمردی در حال خطاطی بود.
این بار صحنهای را دیدم که دلم را به آتش کشید؛ ماکت حاجقاسم در کنار رهبر عزیزمان، در دلم گفتم خدایا چه میشد چشمانم را ببندم و باز کنم و به جای ماکت حاجی خودش را ببینم و بفهمم که تمام این سالهای نبودنش را خواب دیدهام، اما افسوس که نبودنش واقعیت تلخی است که باید باورش میکردم.
درست است که حاجقاسم در بین ما نیست اما جمعیت امروز باری دیگر ثابت کرد، عشق حاجقاسم از دلها بیرون نخواهد رفت و اندیشهاش تا ابد با ماست.
انتهای خبر/کارگرزاده